Sunday, 7 December 2008
Tuesday, 2 December 2008
تهران شهری در اعماق
به نفسهای سخت و جانکاهت سوگند
و ورود ممنوع های غافلگیر کننده ات
به مردم سرگردانت فشرده در اتوبوس های ارشاد
و انعکاس شیشه های برج های بی نظیرت
به موتور سواران بی باک و دلیرت
و دافهای قد کشیده چون سروچمان..
به خلاقیت معماران جسورت
در خلق اثری بی همتا..
به انبوه ماشین های فرسوده و جاندارت
سوگند می خورم
که زندگی در پستوی زیر زمین های روشنت را فراموش نکنم..
زیر زمینی که تاریک نشد در تاریک ترین لحظه های جنگ وبمب
و طعم خوش شراب
که لابه لای دالانهای تاریکت در خمره های صبر هزار ساله می شود..
تاریخ قهقه ی جاودان مارا مرور خواهد کرد
قهقه ی مردمی که جای درد .. و سکوت
زندگی در اعماق را کشف کردند
و ورود ممنوع های غافلگیر کننده ات
به مردم سرگردانت فشرده در اتوبوس های ارشاد
و انعکاس شیشه های برج های بی نظیرت
به موتور سواران بی باک و دلیرت
و دافهای قد کشیده چون سروچمان..
به خلاقیت معماران جسورت
در خلق اثری بی همتا..
به انبوه ماشین های فرسوده و جاندارت
سوگند می خورم
که زندگی در پستوی زیر زمین های روشنت را فراموش نکنم..
زیر زمینی که تاریک نشد در تاریک ترین لحظه های جنگ وبمب
و طعم خوش شراب
که لابه لای دالانهای تاریکت در خمره های صبر هزار ساله می شود..
تاریخ قهقه ی جاودان مارا مرور خواهد کرد
قهقه ی مردمی که جای درد .. و سکوت
زندگی در اعماق را کشف کردند
تو که در آینه نگاه می کنی..
از جلو نظام
پایان یک احساس بد...
این خط خطی مال پارسال...
این احساس الان وجود نداره..
و من مرور می کنم که این احساس کی تموم شد؟..
اخبار دنیا هنوز بوی جنگ میده...
اما انگار اخبار دنیا در ما حل میشه... دچار استحاله میشه و ازش فقط یه خط خطی پاره باقی می مونه....
بهار به سمت تهران حرکت می کنه ..
و
همه چیز برای چندمین هزار بار از مرگ حتمی نجات پیدا می کنه
Subscribe to:
Posts (Atom)